آنه شرلي
فهرست دوستان
      صفحه 1 از 2 ( 21 دوست)  < 1 2 >  
مشخصات فردي
ويژگيهاي من

مشخصه اخلاقي: خوش اخلاق
غيرقابل تحمل: دروغ - خيانت - دورويي
علايق من

فيلم: آنه شرلي با موهاي قرمز
غذا: پيتزا
روز هفته: همه روزا قشنگه
فصل سال: پاييز
پاتوق: اينترنت

از نگاه ديگران
فرستنده : آنه شرلي   يكشنبه 90/5/30
آنه شرلي
(( معرفي استان ( جزيره ) پرنس ادوارد : ))


جزيره پرنس ادوارد که به باغ کانادا معروف است

کوچکترين و کم جمعيت ترين استان کانادا مي باشد.

اين استان در خليج لارنس در شرق نيوبرانزويک

و شمال نواسکوشيا واقع شده است.

پرنس ادوارد يکي از چهاراستاني است

که در حاشيه اقيانوس اطلس قرار دارد،

جمعيت اين استان کمي بيش از 140 هزار نفر است.
فرستنده : آنه شرلي   شنبه 90/5/29
آنه شرلي
(( آيا آنشرلي واقعي هست؟ ))

در پاسخ به اين سوال که آنه واقعيت دارد يا خير بايد گفت بله.

چون خود نويسنده تجربيات خويش را در کتاب آنشرلي بازگو کرده. او که فقط ۲۱ ماهه بود که مادرش را به دليل ابتلا به سل از دست داد، به زودي با رفتن پدرش از جزيره مجبور شد با پدربزرگ و مادر بزرگ مادري اش زندگي کند و به نوعي همين احساس تنهايي ها را درک کرده است. آنه هم تقريبا همين سرگذشت را داشته.

مکان گرين گيبلز هم واقعا وجود دارد. حتي من عکس هايي از اين خانه ديدم. اين خانه واقعي هست. من در عکسي ديدم که درست مثل آنچه در کارتون کشيده شده بود ميباشد. حتي سالانه 350000 توريست به بازديد از اين خانه ميروند

ماجراهاي آنه هم بسيار شبيه به نويسنده است. به عنوان مثال هردو خواستگاري داشتند که در کتاب نامش گيلبرت بود. هردو مريض ميشوند. با اين تفاوت که خواستگار نويسنده ميميرد ولي در کتاب خير. و با هم ازدواج ميکنند. اتفاقات ديگر هم به همين شکل.

در کتاب آنه اول متيو را از دست ميدهد بعد ماريلا. در واقعيت هم به همين شکل است. يعني نويسنده اول پدرپزرگش را از دست داد بعد مادربزرگش.
    صفحه 1 از 1 ( 2 نظر)  < 1 >  
مشخصات
آنه شرلي
وبلاگ : آنه شرلي با موهاي قرمز
پارسي يار : آنه شرلي
آنه شرلي

نام: آنه شرلي
نام مستعار: کردليا
آدرس: جزيره پرنس ادوارد
تاريخ تولد: 19 / خرداد / 1369
سن : 33 سال و 10 ماه و 18 روز
تاريخ عضويت: 90/5/27
سن وبلاگ : 12 سال و 8 ماه و 9 روز
وضعيت تاهل: مجرد
تحصيلات: ليسانس
قد: 163

درباره خودم: دختري از گرين گيبلز
توضيح: آنه ! تكرار غريبانه روزهايت چگونه گذشت ،/ وقتي روشني چشمهايت ،/ در پشت پرده هاي مه آلود اندوه ، پنهان بود./ با من بگو از لحظه لحظه هاي مبهم كودكي ات ،/ از تنهايي معصومانه دستهايت ،/ آيا مي داني كه در هجوم دردها و غم هايت ، و در گير و دار ملال آور دوران زنگي ات ، حقيقت زلالي درياچه نقره اي نهفته بود ؟ / آنه ! اكنون آمده ام تا دستهايت را به پنجه طلايي خورشيد دوستي بسپاري ، در آبي بيكران مهرباني ها به پرواز درآيي ،/ و آينك آنه ! شكفتن و سبز شدن در انتظار توست ، در انتظار توست. **************** گرين گيبلز سرسبز/ من از توام و تو از من/ من سعي خواهم کرد/ همه چيز را بياموزم/ همانگونه که تا کنون آموختهام/ اي گل هاي زيباي صحرايي/ به من رخصت دهيد... / تا شما را که زينت بخش روح و جان بوديد/ به اين آب آبي رنگ بسپارم/ و در آينه آب/ به شما نظاره کنم/ و سپس/ با تنهايي خويش/ راه خانه را پيش گيرم/ خانه اي که/ به من محبت بخشيده است/ ************** اي جنگل شکوفه هاي هزار رنـــــگ/ اي همه ي رنگ ها از تو بي رنـــــگ/ سر فرود مي آورم، همچو گل هاي آفتـــــــاب گـــــــردان/ و چشم ميگردانم به دور خويـــــــش / تا ببينم دشـت هاي سـرسـبـز را / از کران تا کران/ من شما را باور ميکنم/ من لبخـــــــند را با شما تجربه ميکنم/ تو حتما از من نرنجيده اي/ من اسم بوني را براي نيمه دوم تنهايي ام برگزيدم/ نه براي آنکه جرانيم(گل شمعداني) گوشــــنـــواز نيست./ اي جنگل سربلند/ اي کـــاج هــاي سرسبز/ اي آرزو هاي بزرگ من/ اي نشاط و شــــادماني من/ شما رويــــاهاي سبز من هستيد/ شما دوســـتــان صادق تـنـهايي من هستيد/ و من شما را / همـيـشـه دوست خواهم داشت / افسردگي من از شما نيست/ درد دوري از شماســـت که مرا چنين ميآزارد / ******************
بهترين حرف: " تندبادهاي زندگاني آنه شرلي وزيدند و او را آزردند... اما صبر و شکيبايي... مهردوستي و مهرورزي... و صداقت و راستي... قامت استوار او را از هر آسيبي در امان داشتند... تا در باغچه سبز انديشه‌اش... گلهاي رنگين آرزوهايش را... آبياري کند... "


ParsiBlog.com ® © 2010